بنام آنکه گل را رنگ و بو داد
ز شبنم لاله ها را آبرو داد
به گل بخشید حسن و دلستانی
به بلبل داد عشق و نغمه خوانی
باید…
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست
واژه باید خود باد ‚ واژه باید خود باران باشد
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه کنون است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است
روشنی را بچشیم

بگذرد از هفت بند ما، صدا را تر کند
قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظهها
رشته رشته مویرگهای هوا را تر کند
بشکند در هم طلسم کهنه این باغ را
شاخههای خشک و بی بار دعا را تر کند
مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
سرزمین سینهها تا ناکجا را تر کند
چترهاتان را ببندید ای به ساحل ماندهها
شاید این باران -که میبارد- شما را تر کند
جلیل صفربیگی
~~~~~✦✦✦~~~~~
غصه میسوزد مرا، باران ببار
کوچه میخواند تو را، باران ببار
ابرها را دانه دانه جمع کن
بر زمین دامن گشا، باران ببار
خاک اینجا تشنه دلتنگی است
آسمان را کن رها، باران ببار
باغبان از کوچه باغان رفته است
ابر را جاری نما، باران ببار
~~~~~✦✦✦~~~~~
خوشا هر باغ را، بارانی از سبز
خوشا هر دشت را، دامانی از سبز
برای هر دریچه، سهمی از نور
لب هر پنجره، گلدانی از سبز
قیصر امین پور
~~~~~✦✦✦~~~~~
بر نیمکت شکسته ای در باران
در دست تو چتر بسته ای در باران
باران باران باران باران باران
تنها تنها نشسته ای در باران
جلیل صفربیگی
~~~~~✦✦✦~~~~~
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد
با همه مردم شهر، زیر باران باید رفت
دوست را، زیر باران باید دید
عشق را، زیر باران باید جست
سهراب سپهری
~~~~~✦✦✦~~~~~
باران ببار
ببار و خیابانها را غرق کن
بر سر این چهار راه
در انتظار نوحیم
باران ببار و تنگ حوصلگی مکن
آب اگر از سر نگذشته باشد
کشتی نوح نخواهد رسید
نوح خواهد آمد
و کبوترش را
بر میدانها و ادارههای دفن شده در توفان
رها خواهد کرد
تا بر نُک بانکها بنشیند
و از رستگاری
خبر آورد
قدری شتاب کن باران
ببین دلالهای چوب
چگونه بر هر سویی میدوند و عرق میریزند
باران
ببار و خیابانها را غرق کن
و فقط لامپها را نپوشان
که چهره نوح را ببینیم
ما از جماعت کشتی
فقط ابلیس را می شناسیم
محمد شمس لنگرودی
~~~~~✦✦✦~~~~~
چقدر این دوستداشتنهای بیدلیل
خوب است
مثل همین باران بیسوال
که هی میبارد
که هی اتفاقاً آرام و شمرده شمرده
میبارد
سیدعلی صالحی
~~~~~✦✦✦~~~~~
زلف تو خیس و تنت سرد و هوا بارانی
شاید این مردِ پر از درد نمیخواست بداند که هنوز
سفر از خاطرهها آسان نیست،
موج دریای غمت طوفانی است
و در این راه، از این موج گذر باید کرد
صبر باید میکرد،
موج دریای غمت رام شود، شاید آرام شود
آرش منتظری
~~~~~✦✦✦~~~~~
کاش باران بودم و غم پنجره را میشستم
و به هر کس که پس پنجره غمگین مانده
از سر عشق ندا میدادم:
پاک کن پنجره از دلتنگی که هوا دلخواه است
گوش کن باران را که پیامی دارد
دست از غم بردار زندگی کوتاه است
باز کن پنجره را روز نو در راه است
~~~~~✦✦✦~~~~~
گاهی ممکن است یادت برود
دانههایت را کجا کاشتهای
باران به تو خواهد گفت
بگذار تا ببارد
~~~~~✦✦✦~~~~~
برای چشمهایم
نماز باران بخوان
بغض کرده
ابری ست
اما نمیبارد
~~~~~✦✦✦~~~~~
چشمهایم را میبندم
باران؛
شنیدنیست
محمدرضا واحدی
~~~~~✦✦✦~~~~~
گاهی چتر را باید دستِ باران داد
روی سرِ خودش بگیرد
و ما
جایش بباریم
رضا کاظمی
~~~~~✦✦✦~~~~~
در پشت پنجره
دیدم
باران،
در اشک خویش،
غرق شده بود
✦✦✦
به باران دل نبند
که هر چهار فصل دیوانهات خواهد کرد
اگر ببارد، از شوق
اگر نبارد، از دلتنگی
سیدعلی میرافضلی
~~~~~✦✦✦~~~~~