سه نفر از گذشتگان، به راه افتادند و شب را در غاری به عنوان پناهگاه ماندند. ناگهان، سنگ بزرگی از قله کوه، سرازیر شد و دهانه غار را کاملاً مسدود نمود. به یکدیگر گفتند: راه نجاتی از این سنگ وجود ندارد مگر اینکه با اعمال نیکی که انجام داده ایم دعا کنیم (تا ما را نجات دهد). یکی از آنان، …
ادامه مطلبداستانآموزنده
زن بیوه و حضرت داود (ع)-توکل
ﺯﻧﯽ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﺩ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﺎﺩﻝ ﺍﺳﺖ؟ ! ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻋﺎﺩﻝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯽ؟ ! ﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﯿﻮﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ۳ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺑﻌﺪﺍﺯ ﻣﺪﺗﻬﺎ طناب ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﺎﻓﺘﻪ، ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍی ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻡ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻨﻢ ، ﮐﻪ …
ادامه مطلبموسی و شبان
یادش بخیر! در دوران مدرسه ، شعر زیبای موسی و شبان جلال الدین محمد بلخی معروف به مولوی که هم درس عشق بود و معرفت و هم شناخت پروردگار! شعری که بسیار پرمغز و اندرز بود. امروز به ناگاه یاد آن اشعار زیبا افتادم و هرچند بار خوانده شود شیرین است: دید موسی یک شبانی را به راه کو همی …
ادامه مطلبدختری زیبا اسیر پدری عیاش
دختری زیبا بود اسیر پدری عیاش، که درآمدش فروش شبانه دخترش بود! دخترک روزی گریزان از منزل پدری نزد حاکم پناه گرفت و قصه خود بازگو کرد. حاکم دختر را نزد زاهد شهر امانت سپرد که در امان باشد اما جناب زاهد هم همان شب اول دختر را ……… . نیمه شب دختر نیمه برهنه به جنگل گریخت و چهار …
ادامه مطلبتوبه نصوح
نصوح مردى بود شبیه زنها، صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سوء استفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد هم ارضای شهوت. گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر …
ادامه مطلبداستان
پادشاه و سه وزیرداستان های زیبا در مورد خداروزی پادشاه از هریک از سه وزیرش خواست تا کیسهای برداشته و به باغ قصر برود و کیسهها را برای پادشاه با میوهها و محصولات تازه پر کنند همچنین از آنها خواست که در این کار از هیچکس کمکی نگیرند و آن را به شخص دیگری واگذار نکنند. وزرا از دستور شاه …
ادامه مطلبمرد مؤمن و شیطان
مرد مومن و شیطان داستان های زیبا در مورد خدا «مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد …
ادامه مطلبداستان توکل از زبان حضرت رسول اکرم(ص)
رسول خدا فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت :یا رسول الله ، خداوند مرا با هدیه اى به سوى تو فرستاد که پیش از تو به هیچکس چنین هدیه گرانبهائى اعطا نفرموده است . پیامبر پرسید: هدیه چیست ؟ گفت : صبر، بهتر از آن قناعت ، بهتر از آن رضا، بهتر از آن زهد، بهتر از آن اخلاص …
ادامه مطلبداستان زیبا از توکل نظرعلی طالقانی در زمان ناصرالدین شاه
فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ (۱۵۹) (لذا زمانی که تصمیم راسخ گرفتی ، بر خدا توکل نما و آن امر را انجام بده ،همانا خداوندکسانی را که به او اعتماد کنند دوست می دارد) داستانی بسیار جالب از عاقبت توکل به خدا «نامه واقعی به خدا » ( این نامه هم اکنون در موزه گلستان …
ادامه مطلبهر چه نصیب است همان میدهند گر نستانی به ستم می دهند
زنی به نزد داوودپیامبر آمد و از خداوند شکایت کرد که :این چه خداییست که مرا اینچنین رنج می دهد ؟ پرسیدند چه شده ؟ گفت مرا فرزندان یتیمی است که چند روز است بی غذا مانده اند چند روز پیش مقداری پارچه قرمزی داشتم خواستم آن را به بازار ببرم و بفروشم و غذایی برای فرزندانم بیاورم ُدر بین …
ادامه مطلب